دور شدن، از تگنای صنعت و غوغایِ شهر وارهیدن، از بلای سُستی و بلوایِ دهر
سعی برخورداری از آزادی و آسودگی چاره سازی ملال و پوچی و بیهودگی
رستن، از آلایشِِِ فکر و پَلَشتی های ذهن پاک گشتن، از غبارِ روح و زشتی های ذهن
باز برگشتن، به دامانِ طبیعت، شادمان زیستنی دلخواه، در پردیسِ پُر بارِ جهان
تن سپردن، بر نشاطِ موج در آغوشِ آب جان گرفتن، از نوازش های گرمِ آفتاب
خوش غنودن، در پناهِ آتشی یَلدا فروز شاد خیزی، با سبک بالان، در آغازِ روز
شادکام، از رنگ و بوی رستنی های قشنگ مهرورزی، با زمین و آسمان و آب و سنگ
شستن زنگارِ جان، در چشمهء مهتاب و مِه گسترش بخشیدنِ گنجینه های خاطره
گوش دادن، بر ترّنم هایِ روح افزای رود دل سپردن، بر نوایِ مرغکان خوش سرود
جستجویِ فرصتِ آرامشِ فکر و روان سیر، در آفاق و اَنفُس، کشفِ یاران وجهان
بازدید، از دیدنی ها و تماشایِ زمین کُنجِ دنجی برگزیدن، در فراخنایِ زمین
غرق گشتن، در سکوتِ درّه هایِ وَهمناک گفت و گو، با خلوتِ سر چشمه هایِ بکر و پاک
درکِ تنهایی، در این گسترده نظمِ بی کران حسّ آزادیِ جان و رَستن از قیدِ زمان
ره گشودن، از میان لشگرِ کولاک و برف انتخابِ نقشِ خویش، در صحنه ای پاک و شگرف
آشنایی، با عتاب و مهرِ همخوانِ فصول شاد خواری،بخردانه، بر سَر خوانِ فصول ..........
این شعر از اشعار جناب آقای محمد نوری است که ادامه آن را در قسمتهای اینده تقدیمتان می کنیم.همراه ما باشید.